شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

خلیج پارس تا خزر-اصفهان

سرخوش از دیدن پاسارگاد دوباره در جادها شروع به رکاب زدن و ادامه مسیر دادم.دیگه منتظر دیدن اصفهان بودم.راستش این قسمت به بعد تا اصفهان زیاد جذاب نبود چون یا سربالایی بود یا سرپایینی ،گرم و خشک  همراه باد و چیز زیادی واسه دیدن و عکاسی نداشت.

بعد از پاسارگاد به باغات گوجه و شرکت یک و یک رسیدم به اون منطقه دشت مرغاب میگفتند.

رسیدم به یه کیوسک پلیس. یه سرباز وظیفه اونجا بود کمی باهاش حرف زدم و یه بطری آب خنک بهم داد.بعد از دشت مرغاب  به صفا شهر و خرم بید میرسی.شیب به سمت بالا و آفتاب و باد شدید چیزیه که من الان که مینویسم یادمه از اونجا.



این قسمت از سفر از اون قسمت ها بود که همش دوست داشتم یه هم رکاب داشته باشم.دیگه مثل اوایل حس وایسادن کنار تابلوها و عکس گرفتن نبود.گاهی با موبایلم از تابلوها و جاده عکس میگرفتم.آخه اصلاچیزی واسه عکس گرفتن نبود باد هم اجازه نمیداد.

بگذریم بهتر ریتم نوشتن این قسمت سفر رو تند تر کنم.جاده سربالایی و سرپایینی شدیدی داشت گاهی سخت گاهی لذت بخش بود.کم کم به بام استان فارس میرسیدم.رادارخانه کولی کوش،که کلی پلیس و رادارو هلال احمر و کامیون خلاصه شلوغ بود ،خوب بود، بعد چای خوردن و صحبت با چند نفر ادامه دادم.جاتون خالی جاده سرازیری  طولانی و شدید تا برسی به سورمق و دوراهی سورمق.

بگذریم که یکی دو شب بد رو گذروندم.بعد از سورمق و طی مسافتی  خشک و گرم به آباده میرسی .بعد از حدود 110کیلومتر جاده کفی و باد به  محلی میرسید که اگر به دست چپ بروید به ایزدخواست میرسید.30-40 کیلومتر بعد از ایزدخواست به شهرضا میرسید.

جاده آباده به بعد خوب بود چون مسیر رفت و برگشت جدا و از هم فاصله داشت.باند برگشت کمی آنطرف تر بود مثل مسیر اول بندرعباس.

ولی فکر کنم کسی با ماشین هم این مسیر رو بره واسش خسته کننده باشه چه برسه به دوچرخه.

از کنار شهر رضا و کمربندی عبور کردم و بعد از چند کیلومتر به پلیس راه و دوراهی مبارکه رسیدم.

بعد از پلیس راه می افتی تو سرازیری و شهر اصفهان رو میبینی

چقدر بزرگ و منظم و شلوغ بود اصفهان

حالا من بودم و اصفهان و دوچرخه و یه آدرس.تو بزرگ راه ها و خیابون ها بعد از کلی پرس و جو و با سلام و صلوات اون خیابون های شلوغ رو سپری کردم و رسیدم به میدان لاله و اداره محیط زیست.خسته و مریض بودم.مریضی شاید یک سوم سفرم با من بود تو عکس هام هم کاملا مشخصه.

بعد از هماهنگی ها و کارهای لازم رفتم مهمونسرا که طبقه پائین همون اداره بود.



بعد از دوش گرفتن و کمی استراحت و خوردن عصرونه با محسن نادری عزیز از دوستان دوره خدمت سربازیم هماهنگ کردم و با هم رفتیم میدون امام و جای شما خالی بستنی و شام و کلی گشت و گذار تو شهر.بعدش برگشتم اداره محیط زیست

صبح از خواب دیرتر پاشدم.با اتوبوس شهری رفتم تا میدان امام



قشنگ و باشکوه بود.حس خوبی بود هوای خوبی بود چه کشور خوب و قشنگی داریم.



چند دقیقه نشستم کالسکه ها و مردمی که سوارشون میشدن رو نگاه کردم.بچه ها چقد ذوق میکردن وقتی سوار میشدن.

تا جایی که میشد و زمان داشتم رفتم و گشتم.میدون امام،مسجد امام،عالی قاپو،چهل ستون،موزه طبیعت اصفهان.البته اینا واسه گردش صبح بود



معماری ایرانی اسلامی رو میشه تو اصفهان به وضوح دید.

میدون امام و دوروبرش خودش یک روز وقت میخواد واسه گشتن.



مجبور بودم سه پایه رو همه جا با خودم ببرم .تنهایی سفر کردن این هارو هم داره.

چهلستون قشنگ بود .من از اصفهان و شیراز خیلی فیلم گرفتم اما خوب نمیشه تو وبلاگ بذارم حجمشون زیاده.اما یه فایل 75دقیقه ای آماده کردم که  میکسی از فیلم ها و عکس های که گرفتم.



البته باید بگم اصفهان شهر بزرگیه و واقعا واسه دیدنش باید وقت گذاشت.



بعد از گشت و گذار تو شهر برگشتم اداره محیط زیست.بعد خوردن ناهار و کمی استراحت رفتم باغ گل ها.واقعا زیبا بود.



تو باغ گلها یه چیزی خیلی نظرم رو جلب کرد وجود هم وطن های عرب زبان و توریست های عربی بود که تو باغ خیلی زیاد بودن.



بعد از کلی عکس گرفتن و لذت بردن از این باغ زیبا رفتم سمت پل خواجو.از باغ گل ها تا سی و سه پل رو پیاده رفتم!تو مسیر چندتا عکس گرفتم.مردم درپارکهای حاشیه زاینده رود نشسته بودند و شام میخوردند یا قلیون و بازی و ...

راستی چقد خوب میشد زاینده رود آب داشت!



زیر پل خواجو جای باصفاییه، مردم (البته اونایی که صداشون خوبه)آواز میخونن و مردم دورشون جمع میشن.تو دالن های زیر پل مرد ها و زن ها نشستند و به آواز گوش میدن و با هم حرف میزنن...



به سی و سه پل که رسیدم محسن هم اومد و باهم عکس گرفتیم و گشتیم و بعد شام.



بعد از حامد حسینی،علی پارس زاده حالا محسن نادری بود که من رو حسابی شرمنده میکرد.ایشالله بتونم جبران کنم.محسن من رو با ماشین برد یکم تو شهر چرخوند.من شرمنده اون همه محبت محسن شدم گردوندن با ماشین ،غذا،گردش ،از سر کار میومد خسته بود اما همراهم میومد.بازم ممنون.

شب از محسن خداحافظی کردم چون احتمالا فردا هم رو نمیدیدم.

شب حالم خیلی بد بود رفتم یکم دارو و آب میوه خریدم.دوش گرفتم خوابیدم . انقد بدنم درد میکرد که تا ساعت 2 بعد ازظهر خوابیدم.تصمیم گرفتم یک روز بعد اصفهان رو ترک کنم.

بعد ازظهر با دوچرخه رفتم تو شهر



با دوچرخه تو اصفهان گشتن خوب بود مسیر مخصوص دوچرخه تو شهر زیاد بود.کلا تو اصفهان دوچرخه زیاد بود.



باورش سخت بود اما من با دوچرخه به اصفهان رسیده بودم و تقریبا جاهای سخت گذشته بود



بعد از حدود سه ساعت گشت و گذار برگشتم.دیگه باید وسایلم رو جمع میکردم و واسه رفتن از نصف جهان خودمو آماده میکردم.

وسایل رو جمع کردم و همه چی رو گذاشتم تو خورجین های اسب آهنیم تا فردا صبح زود حرکت کنم...


نظرات 3 + ارسال نظر
کامران اسدنیا 7 اسفند 1391 ساعت 10:28

خط خوردن از این سفر واسم خیلی در دناک بود.لذت شکست دادن جاده با وصل کردن خلیج فارس به خزر ،سعادتی بود که نصیب من نشد.عکسها و لجظاتی رو که نوشتی عالی بودند.مثل یه سفر نامه مصور می مونه.ادامه بده.

مهران 13 اسفند 1391 ساعت 00:12 http://safar1.persianblog.ir

دوچرخه سواری در اصفهان بیش از هر شهر دیگری در ایران رواج دارد.قدیما خیلی بیشتر مردم دوچرخه سواری میکردن.برای رفتن به سر کار و مدرسه و... ولی با بزرگتر شدن شهر و افزایش مسافتها به نسبت دوچرخه سوارها کم تعدادتر شدن.ولی باز هم اصفهان شرایط دوچرخه سواری ایمن را در اکثر خیابانها داره و تو و دوچرخه ات در خیابان تنها نیستید.

محسن نادری 18 اسفند 1391 ساعت 13:18 http://bshukhi.blogfa.com

وظیفه بوده قربان

لطف بود قربان.وبلاگ قشنگی داری تو پیوندهام اضافه کردمش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد