شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

خلیج پارس تا خزر-شروع سفر

من خاطراتم رو تو یه دفتر نوشتم اما احساس کردم اگه بخوام همش رو تایپ کنم و بذارم تو وبلاگ هم زمان میبره هم خسته کننده میشه.تصمیم گرفتم در چند قسمت  با گذاشتن چندتا عکس  و توضیحات مختصر این سفرنامه رو تو وبلاگم قرار میدم.


صبح زود حدودای ساعت 4 بیدار شدم...

هوا تاریک بود تنها بودم 6شهریور ماه هوای بندرعباس حتی صبح زود هم شرجی و گرم چراغ دوچرخه رو روشن کردم حس عجیب و غریبی بود. اولین سفر با دوچرخه، اولین روز سفر، اول صبح .بندر عباس چندتا خروجی داره که من مسیری که از سه راهی راه آهن بود رو انتخاب کردم.چراغ های خیابان خاموش بود جاده خلوت و مسیر بسیار تاریک.با دستگاه رکوردرم شروع کردم به ضبط کردن صدای خودم:امروز 6شهریور ساعت 5:10 جاده تاریک بارم سنگینه بالاخره حرکت کردم و ....

هوا روشن تر شد اما گرمای هوا هم بیشتر میشد.اما دوس داشتم از سفرم لذت ببرم پس بهتر بود به لذت ها و چیزهایی که باید تو سفرم یاد بگیرم فکر کنم.



حدود ساعت 1 بعدازظهر رسیدم به ایست بازرسی شهید میرزایی هوا خیلی گرم و من آبم تموم شده بود.بعد از اجازه گرفتن از گروهبانی که اونجا بود در زیر سایه ای توقف کردم و اولین ناهار که سوپ نودل بود رو آماده کردم و خوردم.

 

                           

باد گرمی می وزید. مسافران اتوبوس ها که برای بازرسی پیاده میشدند زیر چشمی من رو نگاه میکرند و شاید با خود میگفتند ....

حدود ساعت 2 به حرکت خود ادامه دادم بعد از رد شدن از تونل و سرازیری دوباره به سربالایی رسیدم.رانندگان با بوق و صدا نمی دانم تمسخر میکردند یا تشویق!

به دکه ی خرما فروشی رسیدم اسمش علی دژگان بود مرا دعوت به نوشیدن چای کرد و باچند خرما و چای از من پذیرایی کرد.



بعد از گرفتن چند عکس یادگاری به راه خود ادامه دادم.البته اگه توجه کنید افراد در عکس حواسشان به من نیست!آنها مشغول تماشای عکسهایی از تالش هستند که من به کمک آقای امین عزتی فرد آماده و چاپ کرده بودم و در مسیر به کسانی که به من کمک میکردند یادگاری میدادم و یه جورایی تالش رو بیشتر به مردم معرفی می کردم.



بعد از خداحافظی به راه خود ادامه دادم .

خسته شده بودم مسیر سربالایی و هوا گرم.آروم آروم می رفتم و تو خودم بودم. غروب شد و اول شیب و سینه کش ذرتو بودم. زدم کنار و کنار دکه خرما فروش دیگری به اسم مرتضی توقف کردم.بعد از نوشیدن آب خنک و کلی حرف زدن با مرتضی تصمیم گرفتم شب را پیش مرتضی بمانم و برنامه ام که قرار بود شب را در قطب آباد بمانم کنسل کنم.چند کیلومتری بیشتر نمانده بود اما من خسته بودم و بارم سنگین.ساعت حدود 8 بود که یک پیکان وانت جلو دکه ماند و خرما و شام به مرتضی داد.برادر بزرگتر مرتضی بود.به من پیشنهاد کردن که با ماشین تا قطب آباد بروم چون در دکه نه آب کافی بود نه امکاناتی بعد از کمی فکر قبول کردم و رفتم تا قطب آباد.در ورودی دهستان قطب آباد مدرسه و استراحت گاه سبحان بود که بعد از درخواست و اجازه گرفتن شب را در آنجا ماندم.

آقای سرایدار مهربان من رو به یکی از کلاسها راهنمایی کرد وای خدا کولر، آب و حتی شام هم برایم آورد چیزهایی که تا نیم ساعت پیش اصلا فکرشم نمیکردم.

سرایدار مهربان که اسمش آقای محمد دور بود خیلی به من لطف داشتن و شام و حتی صبحانه فردا و یادگاری نوشتن رو پرده ای که شعار سفر روش بود و همه جوره واقعا خستگی اولین و سخت ترین روز سفر رو از تنم بیرون کرد.

 


اون شب تو اون کلاس سال های تحصیل خودم رو مرور کردم و دلم برای دوستان دوران تحصیلم خیلی تنگ شد



فردا صبح زود بیدار شدم و بعد از خوردن صبحانه و خداحافظی با آقای محمد دور از وسط روستا عبور کردم .هنگام عبور از روستا نگاههای  متعجب و کنجکاو روستاییان حس تازه ای در وجودم ایجاد میکرد.تو این گیرودار بود که یکی داد زد  hello mrبیا نون تازه با دست به نون اشاره میکرد.خندم گرفت گفتم صبحانه خوردم ممنون با هم خندیدیم گفت ایرانی که گفتم آره ایرانی ام خداحافظ

از روستا که رفتم بیرون در کمال تعجب بارون شدیدی شروع به باریدن کرد خیس آب شدم و هوا بوی نم و خاک گرفت ،لذت بخش بود اما 10 دقیقه بیشتر طول نکشید و بعد هوا دم کرد.بگذریم جزئیات رو نمیخوام بگم چون یه سفر 21 روزه بود اینطوری خیلی طولانی میشه یکم ریتم نوشتن رو تندتر میکنم بعد از تنگه زاغ و افتادن تو یه سرازیری طولانی افتادم تو کفی و تا سه راهی گهکم.راستش لذت بخش نبود هم گرم بود ،تنها بودم و بدتر از همه تراکم جمعیت کم و منم تنها بدون هم سفر.



از بندرعباس که به سمت حاجی آباد بیایید به سه راهی گهکم می رسید که مسیر مستقیم شما را به حاجی آباد و سیرجان میرسونه و مسیر سمت چپ شمارو به داراب و شیراز. بعد از 5 کیلومتر رکاب زدن به طارم رسیدم.پسر جوانی من رو صدا زد و بعد از کمی انتظار با یک سطل خرما و یک بطری آب یخ آمد.خداوندا کشورم چه مردمان مهربانی دارد.تشکر کردم و راه را به سمت طاشکوئیه ادامه دادم.بعدظهر بود هوا گرم و خشک باد هم بود.دنده دوچرخه اذیت میکرد وزنجیر رو 3تاخودرو بالای دنده عقب نمیرفت.

تو مسیر گاهی ابری مسیر خودشو گم میکرد و جلوی خورشید رو میگرفت آه که گاهی به قدری آرامش و لذت داشت باد و سایه ابر و جاده خلوت انگار تو این دنیا نبودم.

واسه ناهار زیر چندتا درخت توقف کردم



داشت خوابم میبرد که متوجه شدم موجودی به اسم گاو بالا سرمه و تا به خودم جنبیدم دیدم چندتا گاو دورو برم جمع شدن متوجه شدم که به قلمرو اونا تعرض کردم بارو بندیل رو جمع کردم و ادامه دادم و اما دیگر زمان آن رسیده بود وارد استان فارس شوم و هرمزگان را با تمام خوبی ها و سختی ها پشت سر بگذارم.



برای اولین بار پا به دیار شاعران و پادشاهان بزرگ ایران گذاشتم.



بعد حدود 20 کیلومتر به پاسگاه قلاتوئیه رسیدم.خواستم شب کنار پاسگاه بمونم که اجازه ندادن و من موندم و دوچرخه ای که دنده اش خراب شده و سربالایی های فرگ و جاده بدون کناره و تونل!هرطور حساب کردم دیدم نمیشه و من هم با بار و تمرین کم بهتره کوتاه بیام.تو پاسگاه سربازها کمک کردن یه وانت که مسیرش تا داراب بود بگیرم و من رو با خودش ببره.تو داراب حامد حسینی عزیز منتظر من بود.از تونل های فرگ و اون گردنها که رد میشدیم داشتم فکر میکردم چقدر سخت و خطرناکه این مسیر.البته باید از قلاتویه تا داراب رو خلاصه بگم:بعد از قلاتویه به فرگ میرسیم بعد گردنه و تونل فرگ و بعد چشمها و رستاق ،رستاقی که به میو ها و باغاتش معروف است.البته در این میان یک جاده فرعی هم هست که به آبشار فدامی میرود.آبشار فدامی به دلیل اینکه عریض ترین آبشار ایران و همچنین دارای آب سرد و گرم و شور و شیرین است در نوع خود بی نظیر است.بعد از رستاق  میرسیم به روستای قلعه بیابان و بعدش روستای نوایگان.نکته جالب در مورد روستای نوایگان آبگرمکن های خورشیدی است که تقریبا روی بام همه خانهای روستاییان دیده میشه.جنت شهر و بعد داراب.دورو بر جنت شهر روستاهایی است که ترک زبان و عرب زبان هستند که برام جالب بود.بین جنت شهر تا داراب به وفور درختان و باغات مرکبات رو میبینید.

تو ورودی شهر داراب حامد منتظرم بود.با کمک حامد دوچرخه رو از ماشین پایین آوردم و به سمت داخل شهر حرکت کردیم....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد