ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کتاب دموکراسی یا دمو قراضه رو میتونید دانلود کنید و مطالعه کنید
روی دانلود کتاب کلیک کنید
بد نیست بدانید دلیل نامگذاری کرونا به این صورت، شکل ظاهری ویروس آن زیر
میکروسکوپهای الکترونی است. با تماشای این ویروس زیر قدرتمندترین
میکروسکوپهای دنیا، چیزی شبیه به تاج خروس خواهید دید.
کرونا ویروس از طریق هوا، دستگاه گوارش و دستگاه تنفسی پرندگان و پستانداران
را نشانه رفته و آنها را گرفتار میکند.
سال جدید را با یک تصمیم شروع میکنم...
سرچشمه ی بیشتر نادانی ها در انسان پیش داوری و زود قضاوت کردن است...
پس سعی میکنم پیش داوری نکنم...
یک سال دیگر گذشت جوانمرد قصاب!رگین در گوشه ی قلب ها به روش خداوند عمل میکند...
پدر بازنشست شد ...
جهان بینی ایرانی رونق گرفت...94 سالی بود در امتداد نکو بودن سال قبل
و شاید 95 سالی پر از تلاش برای گشودن
دریچه های بسته ی ذهن جهت شکوفایی و کمال...
جاذبه ی زندگی و خواندن گاه گاه مرغ خوشخوان و سنگی از جنس کلیه ...
از دماوند تا ماه از شعر تا فیلم از کتاب تا سایه و جوانی که به میانسالی تزدیک میشود...
اندر احوالات یک روز من ...
این روزها بیشتر کار میکنم و کمی فکر... دوران شک در دنیای من همچنان باقیست و نمیدانم کی و کجا از این مرحله عبور خواهم کرد....
راستش چند وقتی ست که میخواهم نگاه کنم به همه چیز ...و در ذهنم کمیک استریپ بسازم*...
گربه ی عاشق کوچه ی ما، ماه هاست عاشقانه و شاید ملتمسانه هر روز صبح سر به سوی طبقه ی سوم آپارتمان ما کج کرده و با چشمانی خیره نگاه میکند...
و پیر زن عاشق گربه ها کمی آن طرف تر روی نیمکت با چندین گربه عشق میکند و من خجالت میکشم از آنها عکس بگیرم...
نسل آینده مرا ببخشید،من یکی از پیاده های لشکر خسته ای از نسل سوخته هستم...
آدمهایی که کم کم ترس را کنار گذاشته و شهروند شبکه های اجتماعی شده اند و یا شاید به لطف مخفی شدن پشت نرم افزار های پیام رسان آوانگارد میشوند و کمپینگ تشکیل میدهند...
من آزادی را در کوه و خلوت امتحان کردم!من آزادی را در خلوت کشف کردم!
آیندگان این روزها عشق بازی از بوستان و گلستان به داخل خودروها رسیده است...عشق در دوران ما کمی غریب و گمنام است مانند بعضی از شهدا...
مردم کشور من بیتا*هستند ...
خدایا چه دنیای زیبایی و اگر بهشت پر باشد از این جاناتان ها که در زندگی من در حال پرواز هستند چقدر خوش خواهد گذشت آن دنیا...
کمک کردن، مهربان بودن ،گره گشا بودن حس خوبیست و چقدر خدا لذت میبرد... نقشه میکشم برای لذت بردن...
گاهی و فقط گاهی همکار هم میتواند گران مایه و پسندیده و مرغوب باشد و به قولی نفیس... باشد
در افکارم غرق میشوم ...
من اگر بتوانم مانند پدرم خوش بین و امیدوار باشم و مانند مادرم ساده و خالص عشق بورزم دیگر بیمی ندارم از هیچ چیز....
خیره به تابلوی تبلیغاتی برند هکت*
در یک دست نان سنگگ ،در دست دیگر گل سرخ ، هدفون در گوش، خیره به بچه گربها و مردی که هر شب در خودرو کتاب میخواند و دخترو پسری که در تاریکی مسیر سیگار دود میکنند و من نزدیک خانه میشوم...
به قول سیمین* من از شلاق افکار تهی بر خویش می ترسم...
و من شب ها...میز و چراغ مطالعه،موزیک،قلم و کاغذ ...را دوست دارم و سپاس از یارم که مرا در تنهاییم آزاد میگذارد ممنون عزیزم...
من خوشبختی را چند شب پیش پیرامون خانه ام حس کردم...
این بود اندر احوالات یک روز من در پاییز 1394 تهران ...
*(کمیک استریپ یا همان مانگای ژاپنی ها ...مانگا در ژاپن مانند خرید شیر و نان و میوه است....)
*(بی بدیل،بی همتا،زیبا،بی لنگه)
* hackett برند انگلیسی
*سیمین بهبهانی